ای دل تنها و غمگین
تشنه مهر و صفا
گم کرده آرامش دیرین
در کویری از پریشانی و غربت
سالها در انتظار و بی قراری
بازگو از شادی گم گشته بین خاطرات تیره و تارت
یا بگو از دیدگان خسته و تا صبح بیدارت
از فراق دوستان و دوری یاران
آن زمان که دست بی رحم زمانه
کردت از میهن به سوی وادی شهر تنهایی و غربت ها روانه
روزها چون سال و شب ها تیره بود و تار
چشم هایت تشنه دیدار
ای دل تنها و غمگین ،
باز با بال خیال
در هوای پاک میهن ، لحظه ای پرواز کن
برفراز شهر کابل
یا میان کوچه های قندهار
فرید هاشمی - ششم سنبله 1386 |